مســـیر خـــــــــارها

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

یعنی می شهـــ؟!!!
بایستمــ جلوی حرمتـــــ
همهـــ چیز رو تار ببینمـــ
اشکـــ چشامـــ...توانایی درست دیدن رو ازمــــ بگیرهـــ
با حرص اشکا رو پاک کنمـــ و بگمـــ :
ای اشکهای لعنتی
من و با آرزوم تنها بذارید 
این همهـــ ضجهـــ زدمـــ
این گنبد رو ببینمـــ
حالا که اومدمـــ ...
شما اجازهــ نمی دید